نیمه ی من :))

ساخت وبلاگ
+ حقیقت این است که هیچ جای زندگیم به اندازه ی این روزها همزمان غرق در چیزی و فراری از ان نبوده ام. حالتی عجیب و در عین حال منحصر به فرد. از ان مدلهایی که حوصله ی توضیح دادنش را هم ندارم!بهتر است بگویم توانایی توضیح دادن یا حتی شبیه به چیزی کردنش را. انگار روزمرگی متحرکی شده باشم که شرایطش را دوست دارد.  هر روز لباس های روز قبل را میپوشم. اهنگ های ثابتی گوش میدهم و فکر های یکسانی دارم که در روزهای مختلف هفته به ترتیب به ذهنم می ایند!  ++ چند شب پیش بود که فهمیدم چطور شخصیتِ سالها قبلم میتواند همچنان در وجودم زندگی کند. اینکه هنوز بعد از چهار سال میتوانم برای مرگِ دامبلدور گریه کنم خوشحالم کرد! احساس کردم تکه هایی دور از من، همچنان در یک توالی زمانی از امروزم، زندگی میکنند. تعبیری قریب تر از این برای توصیفش پیدا نمیکنم. همینقدر نامفهوم و ازار دهنده.  نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : بنمای رخ که خلقی,بنمای رخ که باغ و گلستانم,بنمای رخ که آرزوست, نویسنده : windbag2016 بازدید : 106 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 6:48

حس میکنم ادم های ان بیرون ساختمانی از من برای خودشان ساخته اند که به دلیلِ اولین خشتِ کج، در حال کج رفتن تا ثریاست و من، چهار قدم ان طرف تر، روی بلوک های پیاده رو ایستاده ام و در سکوت، فقط نگاه میکنم! در عوض اما این را خوب فهمیدم، کسی که هفت تیر روی شقیقه ات گذاشته یک قدم عقب تر از کسی ست که فکر میکند تو را کاملا میشناسد! منظورم این است که فکر نمیکنم کسی مرگِ تدریجی را ترجیح بدهد! نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 99 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 6:48

خودکار رنگی های جدیدی که قرار بود حالم را خوب کند در جیب چپم بود و دقیقا در همان لحظه فهمیدم زندگی اخیرام دقیقا به دو بخشِ صورتی و خاکستری تبدیل شده است. چیزی خالی از مفهوم های قبلی و احتمالا بعدی! یعنی در برهه ای از خودم زندگی میکنم که فکر نمیکنم دیگر تکرار شود. پر از مفهموم هایی که شاید هیچ زمانِ دیگری به اندازه ی امروز برایم پر اهمیت نباشند. کنکور شاید وحشی و تنها باشد اما به همان اندازه دوست داشتنی هم هست.
نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 99 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 6:48

زیاد ننوشتن خوب نیست. حقطیِ جمله می اورد. حرف ها باد میکنند و انقدر بزرگ میشوند که نمیتوانی انها را کنار هم بگذاری! بعد شاید بترکی! از ان ترکیدن های نارنجی که هیچ کس جز صاحبش متوجه اتفاق افتادنشان نمیشود! مثل وقت هایی که تنها بخاطر این حالت خوب است که فراموش کرده ای بد بوده ای و زمانی که ساعتِ هفت ظهر به خانه برگشته ای و چراغِ اتاقت را روشن میکنی، همه چیز برایت یاداوری میشود.  کاش روزی بتوانم بدون این همه توصیف حرفهایم را بزنم! پیدا کردنِ چیزهایی شبیه به حقیقت بیش از اندازه خسته کننده است.  نیمه ی من :))...
ما را در سایت نیمه ی من :)) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : windbag2016 بازدید : 99 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 6:47